یکی از جذاب‌ترین رؤیاهای بسیاری از توسعه‌دهندگان نرم‌افزار، راه‌اندازی استارتاپ شخصی خودشان است. یک استارتاپ می‌تواند پتانسیل بالایی برای موفقیت و سودآوری داشته باشد، اما در عین حال، ریسک بسیار زیادی هم دارد. من توسعه‌دهندگان زیادی را می‌شناسم که سال‌ها از عمر خود را صرف ایجاد یک استارتاپ کرده‌اند، اما در نهایت شکست خورده‌اند و از جایی که شروع کرده بودند هم عقب‌تر افتاده‌اند.

اما اگر ایده‌ی خوبی دارید—و شاید مهم‌تر از آن، اشتیاق و انگیزه‌ی کافی برای دنبال کردن آن—ممکن است متوجه شوید که ارزش ریسک کردن را دارد و می‌خواهید شرکت خودتان را از صفر بسازید. در این فصل، بررسی خواهیم کرد که استارتاپ دقیقاً چیست، چگونه می‌توانید کار خود را آغاز کنید، و چه ریسک‌ها و پاداش‌هایی در مسیر تبدیل شدن به یک بنیان‌گذار (فردی که یک استارتاپ تأسیس می‌کند) وجود دارد.

اصول اولیه‌ی استارتاپ

استارتاپ یک شرکت نوپا است که در تلاش است مدل کسب‌وکاری موفقی پیدا کند که بتواند آن را مقیاس‌پذیر کند و در نهایت به یک شرکت متوسط یا بزرگ و سودآور تبدیل شود. اگر امروز یک شرکت تأسیس کنید، اساساً یک استارتاپ راه انداخته‌اید.

البته، از نظر فنی هر شرکت جدیدی می‌تواند یک استارتاپ باشد، اما به طور کلی دو نوع استارتاپ وجود دارد:

۱. استارتاپ‌هایی که با هدف جذب سرمایه از سرمایه‌گذاران بیرونی ایجاد می‌شوند تا بتوانند به سرعت رشد کنند. این نوع استارتاپ‌ها رایج‌ترین نوعی هستند که درباره‌ی آن‌ها می‌شنوید. بسیاری از شرکت‌های فناوری بزرگ و موفق کار خود را به‌عنوان یک استارتاپ شروع کرده‌اند که با دریافت سرمایه از سرمایه‌گذاران توانسته‌اند رشد کنند. اکثر اصطلاحات و مباحث مرتبط با استارتاپ‌ها مربوط به این دسته هستند.

۲. استارتاپ‌هایی که بدون جذب سرمایه بیرونی و تنها با منابع بنیان‌گذاران تأمین مالی می‌شوند (اصطلاحاً “بوت‌استرپ” شده‌اند). اگر یک استارتاپ بوت‌استرپ راه‌اندازی کنید، به دنبال جذب سرمایه از سرمایه‌گذاران نخواهید بود و شاید اصلاً علاقه‌ای به تبدیل شدن به یک شرکت بزرگ نداشته باشید. این نوع شرکت‌ها معمولاً کوچک‌تر از استارتاپ‌هایی هستند که جذب سرمایه می‌کنند، اما احتمال بقای بیشتری دارند—چرا که هزینه‌های سربار کمتری دارند—و بنیان‌گذاران کنترل بیشتری روی کسب‌وکارشان دارند، چون مجبور نیستند سهام زیادی از شرکت را به دیگران واگذار کنند.

از آنجا که در بخش‌های دیگر این کتاب درباره‌ی راه‌اندازی یک کسب‌وکار بوت‌استرپ صحبت شده است، در اینجا بیشتر بر روی استارتاپ‌هایی تمرکز خواهیم کرد که هدفشان جذب سرمایه‌ی بیرونی برای رشد است. از اینجا به بعد، هر زمان که از “استارتاپ” صحبت می‌کنیم، منظور ما استارتاپ‌هایی است که قصد دارند از سرمایه‌گذاران خارجی جذب سرمایه کنند.

یا بزرگ شو یا حذف شو!

هدف اکثر استارتاپ‌ها این است که به موفقیت بزرگی دست پیدا کنند. دلیل اصلی جذب سرمایه‌ی بیرونی این است که بتوانند به سرعت رشد کنند و مقیاس‌پذیر شوند.

اغلب بنیان‌گذاران استارتاپ‌ها برای خود یک استراتژی خروج (Exit Strategy) در نظر دارند. رایج‌ترین استراتژی خروج این است که شرکت تا یک نقطه‌ی مشخص رشد کند و سپس توسط یک شرکت بزرگ‌تر خریداری شود. این کار معمولاً برای بنیان‌گذاران و سرمایه‌گذاران منجر به سود کلانی می‌شود و ریسک‌های آینده را نیز از بین می‌برد.

البته فروش شرکت تنها راه کسب سود از یک استارتاپ نیست. راه دیگر این است که شرکت وارد بازار بورس شود (اصطلاحاً “عرضه‌ی عمومی” شود). در این روش، شرکت سهام خود را به عموم مردم می‌فروشد و بنیان‌گذاران و سرمایه‌گذاران اولیه می‌توانند از این طریق درآمد زیادی کسب کنند.

به هر حال، استارتاپ‌هایی که جذب سرمایه‌ی بیرونی دارند، معمولاً هدفشان دستیابی به یک درآمد کلان در آینده است. در این مدل، رویکرد محافظه‌کارانه جایگاهی ندارد—باید بزرگ فکر کرد و برای موفقیت‌های بزرگ تلاش کرد. این سبک از کارآفرینی پتانسیل سودآوری زیادی دارد، اما در عین حال، ریسک شکست هم بسیار بالا است.

بسیاری از استارتاپ‌ها شکست می‌خورند. برخی تخمین‌ها نشان می‌دهند که حدود ۷۵٪ استارتاپ‌هایی که جذب سرمایه‌ی بیرونی کرده‌اند، در نهایت شکست می‌خورند. این آمار ترسناک است! پیش از راه‌اندازی یک استارتاپ، باید این واقعیت را بپذیرید که ممکن است چندین سال از زندگی خود را با ساعت‌های کاری دیوانه‌وار صرف کنید، اما در نهایت شرکت شما بسته شود و تنها چیزی که برایتان باقی بماند، تجربه‌ای گران‌بها (اما بدون موفقیت مالی) باشد.

چرخه‌ی عمر یک استارتاپ

استارتاپ‌ها دنیای خاص خود را دارند و کتاب‌های زیادی درباره‌ی نحوه‌ی کار آن‌ها نوشته شده است. اما در اینجا، یک نمای کلی از مراحل رایج در مسیر یک استارتاپ ارائه می‌دهیم:

۱. معمولاً استارتاپ‌ها با یک ایده‌ی اولیه شروع می‌شوند—ایده‌ای که معمولاً نوعی نوآوری یا مالکیت فکری منحصر‌به‌فرد دارد، به‌گونه‌ای که یک شرکت بزرگ‌تر به سادگی نتواند آن را کپی کند. یک فناوری جدید یا یک روش نوآورانه، گزینه‌ی خوبی برای یک استارتاپ است، اما مثلاً یک رستوران یا یک کسب‌وکار خدماتی عادی، گزینه‌ی ضعیفی محسوب می‌شود، چون به راحتی قابل تقلید است.

۲. پس از داشتن ایده، باید تصمیم بگیرید که به‌تنهایی استارتاپ را راه‌اندازی کنید یا یک هم‌بنیان‌گذار داشته باشید. اغلب استارتاپ‌ها حداقل دو هم‌بنیان‌گذار دارند، زیرا این کار مزایای زیادی دارد.

۳. اگر می‌خواهید وارد یک برنامه‌ی شتاب‌دهنده‌ی استارتاپی شوید، احتمالاً به یک هم‌بنیان‌گذار نیاز خواهید داشت.

شتاب‌دهنده‌ها

شتاب‌دهنده‌های استارتاپی برنامه‌هایی هستند که به استارتاپ‌های نوپا کمک می‌کنند تا کار خود را آغاز کنند و در ازای دریافت بخشی از سهام شرکت، سرمایه‌ی اولیه و مشاوره‌ی تخصصی ارائه می‌دهند. از معروف‌ترین شتاب‌دهنده‌ها می‌توان به Y Combinator اشاره کرد که به استارتاپ‌های بزرگی مثل Dropbox کمک کرده است.

جذب سرمایه

مهم‌ترین نقطه‌ی عطف یک استارتاپ، دریافت اولین سرمایه‌گذاری است. سرمایه‌ی اولیه (Seed Funding) معمولاً توسط سرمایه‌گذاران فرشته (Angel Investors) تأمین می‌شود. این افراد معمولاً به استارتاپ‌های نوپا سرمایه می‌دهند و در ازای آن، بخشی از سهام شرکت را دریافت می‌کنند.

پس از جذب سرمایه‌ی اولیه، استارتاپ معمولاً وارد دور سرمایه‌گذاری سری A (Series A) می‌شود که در آن، شرکت‌های سرمایه‌گذاری خطرپذیر (Venture Capitalists) وارد ماجرا می‌شوند و مبالغ کلانی در استارتاپ‌ها سرمایه‌گذاری می‌کنند. در این مرحله، ممکن است سرمایه‌گذاران بیشتر از بنیان‌گذاران سهم داشته باشند!

پس از سری A، معمولاً استارتاپ‌ها چندین دور سرمایه‌گذاری دیگر را تجربه می‌کنند تا زمانی که یا سودآور شوند، یا سرمایه‌گذاری بیشتری جذب کنند، یا به‌طور کامل شکست بخورند.

امیدوارم این فصل به شما کمک کند تا دید بهتری نسبت به مسیر ایجاد یک استارتاپ پیدا کنید! 🚀