حالا که به حرفهی توسعهی نرمافزار خود به عنوان یک کسبوکار نگاه میکنید، وقت آن رسیده که اهداف خود را برای این کسبوکار مشخص کنید.
همهی افراد مثل هم نیستند. شما ممکن است مجموعهای از اهداف کاملاً متفاوت با من برای حرفهی خود داشته باشید، اما اگر میخواهید به این اهداف برسید، ابتدا باید بدانید که چه هستند. البته گفتنش از انجام دادنش راحتتر است. من دریافتهام که اکثر افراد، از جمله توسعهدهندگان نرمافزار، بدون داشتن درک مشخصی از اهداف خود و آنچه میخواهند در زندگی به دست آورند، در مسیر زندگی سرگردان هستند. این وضعیت طبیعی بیشتر انسانهاست. ما معمولاً وقت کافی برای فکر کردن دربارهی تمرکز خود نمیگذاریم و در نتیجه، قدمهایی که برمیداریم بدون هدف و جهت مشخصی هستند.
تصور کنید که میخواهید با یک کشتی، اقیانوس را طی کنید. شما میتوانید سوار کشتی شوید و بادبانها را برافرازید، همانطور که اکثر مردم انجام میدهند. اما اگر مقصد مشخصی نداشته باشید و تلاشی برای هدایت کشتی در مسیر درست نکنید، سرگردان در دریا خواهید بود. شاید بهطور تصادفی به جزیرهای یا خشکیای برسید، اما هرگز پیشرفت واقعی نخواهید داشت تا زمانی که مقصد خود را تعریف کنید. وقتی بدانید به کجا میخواهید بروید، میتوانید از تمام ابزارهای در اختیار خود برای هدایت کشتی در مسیر درست استفاده کنید.
این مسئله کاملاً واضح به نظر میرسد، اما چرا بسیاری از توسعهدهندگان نرمافزار هیچگاه اهدافی برای حرفهی خود تعیین نمیکنند؟ شاید به این دلیل که آنها از متعهد شدن به یک چشمانداز بلندمدت میترسند. آنها میخواهند همهی گزینهها را برای خود باز بگذارند، چون میترسند مسیری را انتخاب کنند که اشتباه باشد. اگر آن مسیر را دوست نداشته باشم چه؟ اگر به جایی برسم که از آن راضی نباشم چه؟ این سؤالات ترسناک هستند.
برخی توسعهدهندگان حتی به این موضوع فکر هم نکردهاند. وقتی ما به حال خود رها شویم، تمایل داریم مسیری را که برای ما تعیین شده دنبال کنیم. ایجاد یک مسیر اختصاصی برای خودمان کار سختتری است، پس معمولاً این کار را انجام نمیدهیم. در عوض، اولین شغلی که به ما پیشنهاد میشود را قبول میکنیم و تا زمانی که یک فرصت بهتر پیدا شود یا اخراج شویم (البته منظورم “تعدیل نیرو” است!) در همان شغل باقی میمانیم.
اما حالا وقت آن است که اهداف خود را مشخص کنید، نه فردا، نه هفتهی بعد، بلکه همین حالا! هر قدمی که بدون یک جهت مشخص بردارید، یک قدم بیهوده خواهد بود. بدون هدفی مشخص، در مسیر حرفهای خود سرگردان خواهید شد.
چگونه اهداف خود را تعیین کنیم؟
حالا که متقاعد شدهاید باید اهدافی داشته باشید، چگونه باید آنها را تعیین کنید؟
بهترین روش این است که ابتدا یک هدف بزرگ را در ذهن داشته باشید و سپس اهداف کوچکتری را تعیین کنید که شما را به آن هدف بزرگ برسانند. یک هدف بزرگ معمولاً خیلی خاص و دقیق نیست، زیرا تعیین جزئیات چیزی که در آیندهی دور قرار دارد دشوار است. اما اشکالی ندارد. شما نیازی ندارید که در ابتدا همهی جزئیات را بدانید.
برگردیم به مثال کشتی: اگر قصد دارم به چین سفر کنم، نیازی نیست که از همان ابتدا مختصات دقیق بندری که میخواهم به آن برسم را بدانم. کافی است بدانم که باید به سمت چین حرکت کنم. وقتی به آن نزدیکتر شدم، میتوانم مسیرم را دقیقتر تنظیم کنم. تنها چیزی که در ابتدای راه لازم دارم، این است که بفهمم آیا دارم به چین نزدیکتر میشوم یا از آن دور میشوم.
هدف بزرگ شما نباید خیلی دقیق باشد، اما باید بهاندازهای واضح باشد که بتوانید تشخیص دهید در مسیر رسیدن به آن هستید یا نه.
به این فکر کنید که در نهایت میخواهید در حرفهی خود به چه چیزی برسید. آیا میخواهید مدیر یا مدیر اجرایی یک شرکت شوید؟ آیا میخواهید روزی کسبوکار توسعهی نرمافزار خود را راهاندازی کنید؟ آیا میخواهید کارآفرین شوید و محصول خود را به بازار عرضه کنید؟
برای من، همیشه هدف این بود که بتوانم روی پای خود بایستم و برای خودم کار کنم.
این شما هستید که باید مشخص کنید هدف بزرگتان چیست. از حرفهی خود چه میخواهید؟ دوست دارید پنج یا ده سال دیگر در چه جایگاهی باشید؟ کمی زمان بگذارید و به این موضوع فکر کنید—خیلی مهم است.
تعیین اهداف کوچکتر
پس از مشخص شدن هدف بزرگ، قدم بعدی این است که مسیری برای رسیدن به آن ترسیم کنید. این کار با تعیین اهداف کوچکتر امکانپذیر است. گاهی اوقات بهتر است از انتها به ابتدا فکر کنید.
اگر هدف بزرگتان را قبلاً محقق کرده بودید، چه مراحلی را طی کرده بودید؟ چه نقاط عطفی را در این مسیر میتوان تصور کرد؟
بهعنوان مثال، زمانی که تصمیم گرفتم ۱۰۰ پوند (حدود ۴۵ کیلوگرم) وزن کم کنم، ابتدا برای خودم اهداف کوچکی مثل کاهش ۵ پوند در هر دو هفته تعیین کردم. هر بار که به این هدف کوچک میرسیدم، یک قدم به هدف بزرگم نزدیکتر میشدم.
اگر بتوانید اهداف کوچکی تعیین کنید که شما را به سمت هدف بزرگتان سوق دهند، در نهایت به مقصد خواهید رسید. مهم است که اهداف در اندازههای مختلف داشته باشید که در همان مسیر حرکتتان حفظ کنند.
بهعنوان مثال، ممکن است یک هدف سالانهی شما خواندن تعداد مشخصی کتاب تخصصی یا یادگیری یک زبان برنامهنویسی جدید باشد. این هدف سالانه میتواند بخشی از یک هدف بزرگتر برای تبدیل شدن به یک توسعهدهندهی ارشد باشد. اما همین هدف سالانه هم میتواند به اهداف کوچکتری مثل خواندن یک کتاب در ماه یا مطالعهی چند صفحه در روز تقسیم شود.
اهداف کوچکتر، شما را در مسیر نگه میدارند و انگیزهی شما را تقویت میکنند. موفقیتهای کوچک روزانه و هفتگی به شما احساس پیشرفت و دستاورد میدهند و باعث میشوند به حرکت خود ادامه دهید. علاوه بر این، اهداف کوچک بهاندازهی اهداف بزرگ ترسناک و سخت به نظر نمیرسند.
پیگیری و تنظیم اهداف
هر چند وقت یکبار، باید اهداف خود را بررسی و در صورت لزوم تنظیم کنید.
شما نمیخواهید کیلومترها از مسیر خود دور شوید و بعد متوجه شوید که اشتباه کردهاید. همچنین نمیخواهید زمانی زیادی را در مسیری بگذرانید که در نهایت اشتباه از آب درمیآید.
به همین دلیل، توصیه میکنم که بهصورت منظم اهداف خود را مرور کنید. این کار به شما کمک میکند تا در صورت نیاز، تغییراتی ایجاد کرده و خود را مسئول بدانید.
شما میتوانید اهداف هفتگی، ماهانه، فصلی و سالانهی خود را بررسی کنید تا مطمئن شوید که در مسیر درست قرار دارید. بازتاب عملکرد خود در دورههای زمانی مختلف به شما کمک میکند تا تشخیص دهید آیا بهاندازهی کافی پیشرفت داشتهاید یا نیاز به تنظیم مسیر دارید.
پس اگر هنوز زمانی برای فکر کردن به آیندهی خود اختصاص ندادهاید، همین حالا این کار را انجام دهید. نگذارید که مانند یک کشتی سرگردان در اقیانوس باشید—قبل از حرکت، مسیر خود را مشخص کنید! 🚀